انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

سما ؛ بچه های آسمان ( ۲)

ماه مبارک رمضان،  ماه فعالیت و جنب و جوش تمام و کمال بچه‌های سما بود چه روز های عادی که هر روز افطاری شیر کاکائو و شیرینی یا خرما آماده می شد و چه شب های قدر که تا سحر مراسم و پذیرایی برگزار می شد....

در ماه رمضان هر روز حدود یک ساعت قبل از اذان مغرب شیر تحویل آشپزخانه مسجد می شد ، شیر جوشانده شده و سپس با کاکائو ترکیب و آماده پخش پس از نماز جماعت بود.

غروب پنجم رمضان سال ۸۲ بچه‌ ها مثل هر روز شیر را گرفته و روی اجاق‌گاز قرار داده بودند ، تقریبا شیر به دمای جوش رسیده بود مصطفی در دیگ را برداشت تا وضعیت شیر را بررسی کند که ناگاه جعبه کبریت ها که  روی در دیگ قرار داشت به‌ درون شیر سقوط کرد تا کفگیر را برداشتم و خواستم کبریت ها را از شیر بگیرم جعبه ها وارفته و تمام گوگرد کبریت ها در شیر حل شده بود ، فقط چوب شسته بیرون می‌آمد، نماز جماعت شروع شده بود اول خواستیم شیر را تخلیه و آب جوش کنیم و آب جوش و شیرینی بدهیم ولی عملا زمان کم بود و امکان نداشت پس باید فکر دیگری می کردیم.   ادامه مطلب ...

سما ؛ بچه های آسمان ( 1)

اوایل ورود به دانشگاه تهران ( پردیس ابوریحان ) بود تصمیم گرفته بودم تا شیطنت را کنار گذاشته و پسر خوبی شوم از بچه های هم رشته و همکلاسی های زمان آموزشکده کرج فقط سعید و مصطفی برای دوره کارشناسی قبول شده بودند ، ابتدا از نزدیک شدن به من به‌ شدت هراس داشتند اما ناگزیر چون هم اتاقی شده‌ بودیم کم کم تغییرات را دیده و باور کردند که من آن پسر شر آموزشکده نیستم و صمیمیت ها شکل گرفت و دوست شدیم.

اواسط ترم اول بود که برای گفتگو با بچه‌ های بسیجَ به ساختمان بسیج می رفتیم ولی به‌ خاطر لباس ، تیپ و افکار متفاوت با کنایه ؛ تمسخر و ... آنها رو برو می شدیم برای نماز وقتی به مسجد می رفتیم متاسفانه از آن دوستان تند و تیز و پر ادعا خبری نبود و امور مسجد لنگ می زد و به خوبی انجام نمی شد لذا اولین جرقه تشکیل گروهی که بتواند امور مسجد و مراسمات را برعهده گیرد و از طرفی دارای افکار و منش متعادل بوده و مورد اعتماد همه دانشجویان حتی کسانی که ظاهر و تیپ مذهبی نداشتند ، باشد در ذهنم شکل گرفت با سعید و مصطفی مشورت کردم که مورد استقبال آن دو نیز قرار گرفت و گروه بچه های آسمان " سما " ( که البته سما مخفف اسم ما سه نفر بود ) پا به عرصه وجود گذاشت   ادامه مطلب ...

پایان یک تراژدی

زوال حکومت ۱۲۰ ساله مغولها در ایران از یک روستا شروع شد ۱۲۰ سال مغولها هرچه خواستند در ایران کردند، جنایتى نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن هزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت برخى از قبایل.
مغولها پس از فتح ایران ساکن خراسان شدند ولى چون بیابانگرد بودند، در شھرها زندگى نمى کردند، مغولها همه گونه حقى داشتند، مجاز بودند هرکه را خواستند بکشند، به هرکه خواستند تجاوز کنند و هر چه را خواستند غارت کنند. ایرانیان برایشان برده نبودند، احشام بودند

در تاریخ دوره مغول چنان یأسى میان مردم ایران وجود داشت که حتى در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمى کردند ابن اثیر مى نویسد: یک مغول درصحرایى به ۱۷ نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد هیچکس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر که همان یک نفر او را کشت!

داستان از روستاى باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع مى شود چند مغول بیابانگرد به خانه این دو مى روند و زنان و دخترانشان را طلب مى کنند برخلاف رویه ۱۲۰ سال قبلش دو برادر مقاومت مى کند و مغولان را مى کشند مردم باشتین اول مى ترسند ولى مرد شجاعى بنام عبدالرزاق دعوت به ایستادگى میکند 

ادامه مطلب ...