آکیرا (Achira) نویسنده ی مرموز کانادایی است که بیشتر به خاطر آثارش در دسته ادبیات احساسی و عاشقانه شناخته میشود. آثار او اغلب حول محور احساسات انسانی، روابط عاشقانه، جدایی و عاطفی متمرکز است. داستانهای او به گونهای نوشته شدهاند که خوانندگان را به تفکر و همدلی درباره عشق، فقدان، و رشد شخصی ترغیب میکنند.
هرچند اطلاعات زیادی درباره زندگی شخصی یا سایر آثار آکیرا منتشر نشده است، اما از آنجا که کتاب “365 روز بدون تو (365 Days without you ) ” و " من لیاقتم خداحافظی بهتری بود (I deserved a better goodbye)" از این نویسنده محبوبیت پیدا کرده، میتوان حدس زد که او به دلیل نگاه دقیق و احساسی به مسائل انسانی، به ویژه روابط عاشقانه، توجه مخاطبان را به خود جلب کرده است.
او در کتاب من لیاقتم خداحافظی بهتری بود، با بیانِ خاطرات و یادآوری لحظات کوتاه و بلندی که با یار خود داشته، در هر ساعت از روز، استفاده میکند تا اوج احساسات، دلتنگی و غمی را که بر دلش سنگینی میکند، به دیگران نشان دهد. شعرهای کوتاه یا جملات قصار او، همانند نامههایی بسیار کوتاهاند که در دلِ خود داستانهایی دارند. او این کتاب را بهشکلی دستهبندی کرده که هر شعر به یک ساعت مشخص مرتبط شده و نشان از مشغولیتِ دائمی فکر وی دارد.
درونمایهی نوشتههای او، دقیقا منطبق با دنیای امروزیست؛ کوتاه و مختصر، با لحن و بیانی که مخصوص آدمهای دنیای مدرن است؛ دنیای مدرنی که ابراز عشق، یادآوری و مرور خاطرات، به تکنولوژی گره خوردهاند؛ دیگر کمتر کسی نامهی دستی مینویسد و آن را به صندوق پستی میاندازد.
گاهى اوقات کسانى که هزاران کیلومتر دورترند، احساسى به ﺗو مى دهند که هزار بار بهتر ازکسانى ست که نزدیک تواند.
ما سعى من کنیم احساساتمان را با سکوت پنهان کنیم اما فراموش می کنیم که چشمانمان حرف می زنند.
11:50 pm
say it before you run out of time say it before it's too late said what you're
feeling waiting is a mistake
بگو پیش از آنکه وقت تمام شود، بگو پیش از آنکه دیر شود، بگو آنچه راکه احساس مى کنى منتظرماندن اشتباه است.
1:29 am
with or without conversation, you're still the one I want
با یا بدون گفتگو، تو هنوز همانى هستى که مى خواهم
10:52 pm
I think about you all the time even when I have so much to worry about even the
late hours of the night you're always on my mind
همیشه به تو فکر مى کنم حتى وقتى هزاران نگرانى دارم حتى درنیمه هاى شب همیشه تو در ذهنم هستى
11:12 pm
I still remember, do you?
هنوز هم یادم هست، تو چطور؟
5:46 am
I can't lose you because if I did, I’d have lost my best friend, my soul mate,
my smile, my laugh, my everything
نمى توانم تو را از دست بدهم
چون اگر ایـن اتفاق بیفتد، دوست صمیمى ام را از دست مى دهم
نیمه گمشده ام را، لبخندم را، همه چیزم را
11:17 am
and although I knew it would hurt, I chose you.
و با اینکه مى دانستم درد خواهد داشت بازهم تورا انتخاب کردم
8:00 pm
I can't even hold your hand, but I love you with a love that no one can
understand
نمى توانم حتى دستت را بگیرم اما عاشقت هستم عشقى که هیچکس نمى فهمد .
9:44 pm
sometimes the hardest part of loving someone is that moment when you realize
the best thing you could do for them is let them go
گاهى سخت ترین بخش عشق، آن لحظه اى است که مى فهمى بهترین کارى که مى توانى برایش انجام دهى رها کردن اوست.
12:04 am
I am still trying to understand why the universe brings two people together
only to tear them apart, it is cruel
هنوز سعى مى کنم بفهمم چرا دنیا دو نفر را به هم مى رساند و بعد انها راازهم جدا مى کند این بى رحمى محض است
2:58 am
when you lose the love of your life, it doesn't matter if you're 17, 39 or 80
it's going to hurt for the rest of your life
وقتى عشق زندگى ات رااز دست مى دهى، فرقى نمى کند ١١ ساله باشى، ٣٩ ساله یا ۸۰ ساله، این درد تا پایان عمر با تو خواهد بود
11:50 pm
if you ever decide to come back, I saved your space in my heart
اگر روزى تصمیم گرفتى برگردى، جایت رادر قلبم نگه داشته ام