انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
انجمن دالوند

انجمن دالوند

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز ................. دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

فرزندان

 

 

و آنگاه زنی که کودکی در آغوش داشت گفت، برای ما از فرزندان سخن بگوی.

پیامبر گفت:

فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند.

آنها دختران و پسران زندگی اند در سودای خویش.

این جوهر حیات است که به شوق دیدار خویش هر دم از گوشه ای سر بر می کند.

آنها از کوچه ی وجود شما می گذرند ، اما از شما نیستند،

و اگر چه با شمایند ، به شما تعلق ندارند.

عشق خود را بر آنها نثار کنید ، 

اما اندیشه هایتان را برای خود نگه دارید.

 

 

 

زیرا آنها را نیز برای خود اندیشه ای دیگر است.

جسم آنها را در خانۀ خود مسکن دهید،اما روح آنان را آزاد گذارید.

زیرا روح آنان در خانه ی« فردا » زیست خواهد کرد

که شما حتی در رویا نمی توانید به دیدار آن بروید.

ممکن است تلاش کنید که شبیه آن ها باشید ، اما مکوشید که آنان را مانند خود بار بیاورید

زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت و با دیروز درنگ نخواهد کرد.

شما کمانی هستید که از چله آن فرزندانتان همچون تیرهای جاندار به آینده پرتاب می شوند

کماندار نشانه را در بی نهایت می بیند و با قوت شما را خم می کند 

تا تیرهایش با شتاب به دوردست پرواز کنند.

بگذارید فشار این خم شدن با شادمانی همراه باشد ، 

زیرا کماندار چنانکه تیرهای پرشتاب را دوست دارد، 

ثبات و استحکام کمان نیز برای او عزیز است.

                            کتاب پیامبر - جبران خلیل جبران

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 21 اسفند 1395 ساعت 16:33

سلام
روز و روزگار بر شما خوش
متن بسیار زیبا و دلنشین و تامل برانگیزی هست.
امیدوارم همواره لذت تربیت فرزندان و در کنار آن عزیزان بودن را با عمق جانتان ، بچشید.
سپاسگزارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد